زندگی در دل بیثباتی
وقتی درباره اقتصاد ایران صحبت میکنیم، اغلب نمودارها و آمارهای رسمی به چشم میخورد؛ از نرخ تورم تا شاخص رشد تولید ناخالص داخلی. اما صاحبان واقعی کسبوکارها بهتر از هر گزارش و نموداری میدانند که واقعیت روزمره اقتصاد ایران چیزی فراتر از این اعداد است. آنچه یک مدیر یا کارآفرین ایرانی هر روز تجربه میکند، بیشتر شبیه راه رفتن در یک میدان مین است تا حرکت در یک بازار قابل پیشبینی.
تصور کنید بالای درهای عمیق آویزان هستید. زیر پایتان نه زمین محکم، بلکه صخرههاییست پر از تیغ و سنگهای تیز کشنده و ناپایداری! این تصویر، استعارهای دقیق از وضعیت کسبوکار در ایران امروز است؛ جایی که تحریمهای پیچیده، تورم ساختاری، سیاستهای پیشبینیناپذیر و بحران اعتماد، زمین بازی را به فضایی پرریسک و بیثبات تبدیل کردهاند.
واقعیت این است که ما دیگر با «بحران موقت» مواجه نیستیم. آنچه امروز تجربه میکنیم، یک «واقعیت جدید» است. در ایرانِ امروز باید پذیرفت که قرار نیست روزهای ثبات گذشته بازگردد. اقتصاد و سیاست در کشور ما وارد دورهای شدهاند که بیثباتی، جزئی جدانشدنی از آن است و در واقع ما درگیر یک « همزیستی با بحران » شده ایم!
در این مقاله، ابتدا به سراغ چهار گره اصلی اقتصاد ایران میرویم که زمین بازی را برای صاحبان کسبوکار به شدت پیچیده کردهاند. سپس موقعیت ژئوپلیتیک ایران در خاورمیانه و نقش آن در آینده اقتصاد را بررسی میکنیم. در ادامه، سه سناریوی احتمالی برای آینده را مرور میکنیم و در نهایت، راهبردهایی عملی برای صاحبان کسبوکار ایرانی پیشنهاد میدهیم.
این مقاله به قلم #دکتر_محمدرضا_انصاری مشاور توسعه کسب و کار نوشته شده است

گرههای اصلی اقتصاد ایران – وقتی زمین بازی مینگذاری شده است
برای درک واقعی وضعیت اقتصاد ایران، باید با شجاعت به سراغ موانع و گرههایی برویم که روزانه زندگی کسبوکارها را مختل میکنند. این گرهها نه تئوری هستند و نه صرفاً تیتر خبرها؛ بلکه تجربه ملموس هر کارآفرین، مدیر و صاحب کسب و کار در بازار ایراناند.
چهار گره اصلی زمین بازی امروز ایران عبارتاند از:
۱. تورم مزمن و نقدینگی سرگردان
۲. سقوط اعتماد به ریال
۳. مهاجرت نخبگان و فرار سرمایه
۴. رکود تقاضای مصرفکننده
بیایید هر کدام را با دقت باز کنیم.
۱- تورم مزمن؛ وقتی عددها دیگر معنا ندارند
تورم در ایران دیگر یک اتفاق مقطعی نیست، بلکه به سبک زندگی تبدیل شده است. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، تورم سالانه بین ۲ تا ۵ درصد نوسان دارد؛ اما در ایران، نرخ تورم رسمی گاه به بالای ۴۰ درصد میرسد و نرخ واقعی در برخی حوزهها بین ۵۰ تا ۷۰ درصد است.
این یعنی صاحبان کسبوکار هر روز باید با متغیرهایی بازی کنند که ثبات ندارند:
– خرید مواد اولیه امروز یک قیمت دارد و فردا قیمت آن رشد می کند؛
– دستمزد نیروی کار علاوه بر اینکه سالیانه بسیار رسد می کند، هر چند ماه یکبار توسط کارکنان درخواست بازنگری می شود.
– اجاره محل کار یا مغازه بهشکل افسارگسیخته افزایش مییابد.
در گفتگو با یکی از تولیدکنندگان لوازم خانگی در اصفهان چنین اظهار شد که در فاصله تنها ۶ ماه، قیمت ورق فولاد و سایر اقلام مورد نیازش تا سه برابر رشد داشته است و عملاً هیچ پیشبینی قابل اعتمادی برای قیمتگذاری محصولاتش وجود ندارد.
مشکل اصلی تورم، فقط افزایش قیمتها نیست؛ بلکه بیثباتی است. این بیثباتی باعث میشود هیچ برنامهریزی بلندمدتی برای سرمایهگذاری، نوآوری یا حتی توسعه بازار امکانپذیر نباشد.

۲- ریال بیپشتوانه؛ اعتماد بیقرار
پول ملی هر کشوری، علاوه بر ابزار مبادله، یک «ذخیره ارزش» است؛ یعنی مردم به آن اعتماد میکنند که ارزشش در طول زمان حفظ شود. اما امروز ریال ایران این ویژگی را از دست داده است. واقعیت این است که مردم حتی برای خریدهای ساده هم به دلار یا یورو فکر میکنند. بسیاری از قراردادها، اجارهها و حتی معاملات عمده در ذهن یا در عمل بر اساس ارزهای خارجی تنظیم میشود. این تمایل به دلاریزهشدن اقتصاد، نشانه روشنی از سقوط اعتماد به ریال است.
پیامد برای صاحبان کسبوکار چیست؟ یعنی مشتریان شما، حتی اگر با ریال پرداخت کنند، تصمیمگیریهایشان بر اساس دلار یا طلاست. مردم قبلا ترس از تورم و کاهش ارزش پول نقدشان را داشتند اما امروز بطور کلی هیچ اعتمادی به ریال ندارند و سریعا با دلار و ارزهای دیگر و ارز دیجیتال و طلا جایگزین میکنند! وقتی اعتماد به پول ملی از بین میرود، هر شوک ارزی میتواند به سرعت بر قدرت خرید مردم و تقاضا برای محصولات یا خدمات شما تأثیر بگذارد.
در گفتگو با یکی از عمده فروشان پوشاک در بازار بزرگ تهران، اظهار شد که وقتی دلار حتی ۵۰۰ تومان بالا میرود، در همان روز حجم خرید مشتریان تغییر محسوسی پیدا میکند؛ چون ذهن آنها همیشه با ارز خارجی محاسبات را انجام می دهد.

۳- سرمایهگریزی و مهاجرت نخبگان
ایران طی سالهای اخیر شاهد پدیدهای دوگانه بوده است: فرار سرمایههای مالی و فرار سرمایههای انسانی.
– فرار سرمایه مالی:
بسیاری از سرمایهگذاران خرد و کلان، بهجای توسعه خطوط تولید یا ایجاد شغل در داخل، ترجیح میدهند پول خود را صرف خرید ملک در ترکیه یا امارات و سایر کشورها یا سرمایهگذاری در طلا نقره و رمزارزها کنند.
– فرار سرمایه انسانی:
از برنامهنویس و طراح گرفته تا پزشک، مهندس و نیروی ماهر تولید، بسیاری یا مهاجرت کرده اند و یا در فکر مهاجرت هستند! بدتر اینکه حتی اگر مهاجرت نکنند، انگیزه کافی برای ماندن و سرمایهگذاری بلندمدت در کشور و حتی درست کار کردن ندارند.
این روند باعث شده است کسبوکارها با دو بحران همزمان روبهرو شوند: کمبود نقدینگی برای سرمایهگذاری و کمبود نیروی متخصص برای اجرا.
نتیجه این دو؟ عقبماندن از رقابت منطقهای.
یک استارتاپ ایرانی در حوزه فینتک اعلام کرد که طی دو سال، بیش از ۶۰ درصد نیروهای متخصص خود را از دست داده است چراکه آنها یا مهاجرت کرده اند یا پیشنهاد کاری خارجی را پذیرفته اند! این در حالی است که بازار داخلی نیاز مبرم به خدمات همان استارتاپ داشت.
۴- رکود مزمن تقاضا؛ مشتریانی که فقط بر حسب ضرورت میخرند
یکی از بزرگترین سوءتفاهمها این است که افزایش قیمتها نشانه رونق بازار است. در واقعیت، با سقوط قدرت خرید طبقه متوسط، مصرفکنندگان ایرانی هر روز هوشمندانه تر ، محتاطتر و با حسابگری بیشتر خرج میکنند. امروز بسیاری از خانوادهها به جای خرید کالاهای لوکس یا حتی نیمهضروری، فقط به تأمین نیازهای اساسی فکر میکنند. این یعنی بازار واقعی در حال کوچک شدن است.
برای مثال، صنعت پوشاک که زمانی یکی از پررونقترین بازارهای داخلی بود، امروز با رکود شدیدی مواجه است. فروشندگان میگویند مشتریان بهجای خرید چند دست لباس، فقط برای مناسبتهای خاص یا ضرورت خرید میکنند. این رکود تقاضا بهویژه برای کسبوکارهایی که در حوزههای غیراساسی مانند لوازم خانگی لوکس، محصولات و کالاهای ساختمانی، خدمات تفریحی یا حتی برخی حوزههای آموزشی فعالیت میکنند، زنگ خطری جدی است.
این چهار گره اصلی ( تورم مزمن، بی اعتمادی نسبت به ریال، فرار سرمایهها و رکود تقاضا ) چهره واقعی زمین بازی کسبوکار در ایران امروز را دگرگون کرده اند! اما نکته مهم این است: اگر این گرهها را فقط تهدید ببینیم، احتمالاً به عقبنشینی و انفعال کشیده میشویم. اما اگر آنها را «دادههای واقعی» در زمین بازی در نظر بگیریم، تازه میتوانیم راهحلهای راهبردی برای هر کدام طراحی کنیم! توجه به این مهم حداقل نور امید را در دل کسب و کارهای ایرانی زنده نگه می دارد!
ایران، خاورمیانه و بازی بزرگ – نگاهی ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک به ایران در دل خاورمیانه
خاورمیانه همیشه میدان رقابت قدرتها بوده است؛ اما در دهه اخیر، این رقابت تشدید شده و فقط بر سر نفت و گاز نیست. امروز نبرد اصلی بر سر «جایگاه در نظم جهانی آینده» است. چین، آمریکا، روسیه، اروپا و حتی بازیگران منطقهای مثل عربستان، ترکیه، امارات و اسرائیل، همگی برای تعیین قواعد این نظم در حال جدال هستند.

ایران در این معادله جایگاهی کاملاً دوگانه دارد: از یک سو ظرفیتهای عظیم ژئوپلیتیک و منابع طبیعی کمنظیری دارد که میتواند آن را به یک قدرت منطقهای تبدیل کند؛ از سوی دیگر، با محدودیتهای سیاسی، تحریمهای پیچیده و شکافهای داخلی روبهروست که مانع تحقق و بهره گیری صحیح از این پتانسیلها میشوند. در این بخش، چهار ویژگی استراتژیک ایران را مرور میکنیم که میتوانند هم فرصت باشند، هم تهدید:
۱- موقعیت ژئوپلیتیکی و دروازههای لجستیکی
۲- منابع انرژی و معادن
۳- تقابل ایدئولوژیک و نظامی با غرب
۴- شراکتهای شکننده با چین و روسیه
۱- ایران؛ دروازه لجستیکی منطقه
ایران روی نقشه جهان، صرفاً یک کشور نیست؛ یک «گذرگاه» است. دو کریدور مهم جهانی ( شمال-جنوب و شرق-غرب ) از خاک ایران عبور میکنند.
– کریدور شمال–جنوب: اتصال روسیه به اقیانوس هند از طریق ایران .
– کریدور شرق–غرب: مسیر چین به اروپا از طریق آسیای میانه، ایران و ترکیه.
این دو کریدور اگر فعال و امن باشند، ایران میتواند حتی بدون صادرات گسترده نفت، از محل ترانزیت کالا، لجستیک و حملونقل، به یک قدرت اقتصادی منطقهای بدل شود.

اما لازمه چنین جایگاهی چیست؟
1 – ثبات سیاسی داخلی و منطقهای، چون سرمایهگذاران لجستیکی به امنیت نیاز دارند.
2- زیرساخت مدرن شامل بنادر، خطوط ریلی و گمرکهای دیجیتال.
3- اعتماد بینالمللی برای امضای قراردادهای پایدار.
واقعیت این است که ایران در هر سه بخش عقبماندگی دارد. تنشهای امنیتی در خلیج فارس و مرزهای غربی، مانع سرمایهگذاری پایدار میشود. زیرساختهای ریلی و بندری قدیمیاند. و از همه مهمتر، روابط پرریسک با غرب و حتی همسایگان، موجب میشود قراردادها ناپایدار باشند.
به همین دلیل، ایران تاکنون بیشتر از «پتانسیل» لجستیکی خود سخن گفته تا از «واقعیت» آن بهره ببرد. اما برای صاحبان کسبوکار ایرانی، درک این پتانسیل حیاتی است. چرا؟ چون اگر فضای منطقهای کمی آرامتر شود، فرصتهای بزرگی برای حضور در زنجیره تأمین منطقهای و صادرات خدمات لجستیکی باز خواهد شد. باید توجه داشت که همین مزیت ژئوپلیتیک، سبب شده است کشورهای قدرتمند همواره بر سر ایران تنش داشته باشند و ایران همواره از این تنش ها آسیب دیده است!
۲- منابع انرژی و معادن؛ گنجی که قفل مانده است
ایران یکی از غنیترین کشورهای جهان از نظر منابع زیرزمینی است. نفت و گاز که جای خود دارد؛ ذخایر مس، روی، لیتیوم، سنگ آهن و حتی عناصر کمیاب نادر میتوانند ایران را به یک قدرت معدنی و صنعتی تبدیل کنند.
اما پرسش کلیدی این است: چرا این منابع تاکنون تبدیل به «قدرت اقتصادی پایدار» نشدهاند؟

سه مانع اصلی وجود دارد:
الف) تحریمها:
فروش رسمی نفت و گاز و فراورده های معدنی ایران محدود است و بیشتر صادرات به صورت غیررسمی یا با تخفیفهای سنگین انجام میشود. این یعنی درآمد واقعی بسیار کمتر از ظرفیت است.
ب) شرکای خارجی بیثبات:
شرکتهای چینی و روسی بیشتر بهدنبال منافع مقطعیاند تا سرمایهگذاری بلندمدت. پروژهها اغلب نیمهکاره رها میشوند یا با شرایط سختگیرانه برای ایران ادامه پیدا میکنند.
ج) مدیریت داخلی ناکارآمد:
بسیاری از معادن و صنایع انرژی بهدلیل فساد یا سوءمدیریت، از بهرهوری پایین رنج میبرند.
برای کسبوکارهای ایرانی، این واقعیت دو پیام دارد:
• در کوتاهمدت، دسترسی به منابع ارزان (مثلاً انرژی یارانهای یا مواد خام داخلی) همچنان مزیتی رقابتی است.
• در بلندمدت، خطر جدی وجود دارد که این منابع به دلیل تحریم، فرسایش یا رقابت جهانی، ارزش استراتژیک خود را از دست بدهند. بعنوان مثال بازار جهانی خودروهای برقی به سرعت در حال رشد است و لیتیوم به «طلای سفید» قرن ۲۱ تبدیل شده است!
ایران ذخایر قابلتوجهی از لیتیوم دارد، اما هنوز هیچ استراتژی مشخصی برای بهرهبرداری ندارد. این یعنی فرصتی بزرگ در حال از دست رفتن است.
۳- تقابل ژئوپلیتیک با غرب؛ هزینه یا فرصت؟
ایران تنها کشوری است که بهطور رسمی و ایدئولوژیک در تقابل با آمریکا، اسرائیل و اروپا قرار دارد. این تقابل نه فقط سیاسی، بلکه اقتصادی و امنیتی است. نتیجه این وضعیت، تحریمهای پیچیده و انزوای نسبتا شدید در بازارهای جهانی بوده است. اما در سالهای اخیر یک نکته جدید رخ داده:ضعف نسبی آمریکا در جهان.
• بدهی ۳۶ هزار میلیارد دلاری دولت آمریکا و رشد جایگزینی سایر ارزها با دلار در مبادلات بین المللی
• کاهش محبوبیت جهانی پس از جنگهای عراق و افغانستان
• شکست در بازدارندگی در برابر حملات منطقهای
این تحولات به کشورهای رقیب امریکا بخصوص چین فرصت داده است تا آرامآرام زمینه سبقت از امریکا را فراهم آورند. در چنین فضایی، ایران تلاش میکند نقش خود را بهعنوان «قدرت مقاومت» تثبیت کند.
اما برای صاحبان کسبوکار، این وضعیت بیشتر «هزینه» است تا «فرصت». چراکه هرگونه تقابل سیاسی جدید، به سرعت به شکل فشار اقتصادی ظاهر میشود که بارزترین اشکال آن به قرار زیر است:
• بستهشدن کانالهای بانکی
• اختلال در صادرات و واردات
• بیثباتی نرخ ارز

هماهنگونه که بر همه ما روشن است درگیریهای اخیر میان ایران، آمریکا و اسرائیل، تنها طی چند روز باعث بی ثباتی شدید نرخ ارز و افزایش ریسک در بازارهای داخلی شد. برای یک تولیدکننده یا واردکننده، این یعنی بلاتکلیفی مطلق…
۴- شراکتهای شکننده با چین و روسیه
ایران در سالهای اخیر روابط خود را با چین و روسیه تقویت کرده است. قرارداد ۲۵ ساله با چین، همکاریهای نفتی با روسیه و تعاملات بانکی مشترک نمونههایی از این روابطاند. اما باید با واقعبینی دید:
چین و روسیه دوستان همیشگی ایران نیستند؛ آنها شریکهای موقعیتیاند؛
– چین ایران را بیشتر بهعنوان تأمینکننده انرژی ارزان میبیند، نه بهعنوان متحد.
– روسیه ایران را سپر دفاعی خود در برابر غرب میداند، اما در عین حال در بازار انرژی رقیب ایران است.
نمونه های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد تکیه به چین و روسیه برای ایران بسیار هزینه زا بوده است که به بیان دو نمونه از آن اکتفا می شود:
– ایران نفت خود را به چین با تخفیفهای سنگین میفروشد، و بخشی از پول حتی بهصورت نقدی دریافت نمیشود، بلکه به شکل تهاتر یا حسابهای بلوکهشده است!
همکاریهای بانکی با روسیه هم بسیار محدود و ناپایدار است. برای کسبوکار ایرانی، پیام این است که نمیتوان صرفاً به این دو کشور تکیه کرد. آنها در لحظههای حساس ممکن است اولویتهای دیگری داشته باشند و ایران را در معادلات خود تنها بگذارند.
چهار ویژگی استراتژیک ایران ( موقعیت لجستیکی، منابع زیرزمینی، تقابل با غرب و شراکتهای شکننده با شرق ) ایران را به یک کشور «متناقض از منظر راهبردی» تبدیل کردهاند: پر از فرصتهای بالقوه، و همزمان گرفتار محدودیتهای جدی! برای صاحبان کسبوکار، معنای این وضعیت روشن است: تصمیمگیری اقتصادی در ایران شبیه رانندگی با چراغ خاموش در شب طوفانی است.
هیچکس نمیتواند آینده را دقیق پیشبینی کند، اما همه مجبورند در همین جاده حرکت کنند. به همین دلیل، استراتژی اصلی باید بر پایه «چند سناریو» و «انعطافپذیری» باشد. و این همان موضوعی است که در ادامه ی این مقاله به آنخواهم پرداخت؛
سناریوهای محتمل برای آینده اقتصاد ایران و راهبردهای عملی برای صاحبان کسبوکار.
ترسیم سناریومحور آینده
تا اینجا دیدیم که:
– جهان در حال بازترسیم نقشه قدرت است.
– ایران درست در قلب این صفحه شطرنج قرار دارد؛ هم با فرصتهای عظیم و هم با محدودیتهای جدی.
اما پرسش کلیدی اینجاست: آینده چه شکلی خواهد بود؟
هیچکس نمیتواند آینده را با قطعیت پیشبینی کند. اقتصاد مثل هواشناسی است: میتوانیم نشانهها را ببینیم، مسیر احتمالی طوفان را حدس بزنیم، اما هیچوقت ۱۰۰٪ مطمئن نیستیم. با این حال، ابزار قدرتمندی داریم که میتواند ما را از «قربانی طوفان» به «خلبان آماده» تبدیل کند و آن هم «تفکر سناریویی» (Scenario Thinking) است.
سناریو به معنای پیشبینی قطعی آینده نیست؛ سناریو یعنی طراحی چند تصویر ممکن از آینده، بهگونهای که اگر هرکدام اتفاق افتاد، غافلگیر نشویم.
شرکتهای بزرگ دنیا این روش را بارها آزمودهاند. نمونه معروف آن شرکت شل (Shell) در دهه ۱۹۷۰ است. وقتی همه رقبایش فقط یک آینده روشن و ساده را میدیدند، شل چندین «سناریوی محتمل» طراحی کرد. وقتی بحران نفتی و جهش قیمتها رخ داد، همه غافلگیر شدند جز شل؛ چون او خودش را برای آن شرایط آماده کرده بود. نتیجه این شد که شل نه تنها ضربه نخورد، بلکه به یکی از غولهای بیرقیب صنعت انرژی تبدیل شد.
در واقع سناریوها مثل شبیهساز پرواز برای یک خلبان هستند. شما در اتاق شبیهساز، پرواز در هوای طوفانی، یخزدگی بالها یا فرود اضطراری را تمرین میکنید. آیا فردا دقیقا همان حادثه رخ میدهد؟ معلوم نیست. اما اگر رخ داد، شما آمادهاید.
برای ما صاحبان کسبوکار در ایران هم، تفکر سناریویی همین نقش را دارد:
– کمک میکند بهجای اینکه فقط با امید و دعا حرکت کنیم، با برنامه و آمادگی تصمیم بگیریم.
– کمک میکند منابع محدود خود را به شکلی بچینیم که در هر شرایطی دستکم یکی از راهها به بقا یا رشد ختم شود.
– کمک میکند «غافلگیری استراتژیک» را به حداقل برسانیم.
سناریوی اول: روزهای روشن – گشایش و بازتعامل
تصور کنید یک صبح متفاوت در اقتصاد ایران آغاز شده است. تیتر روزنامهها پر است از خبر توافق جدید میان ایران و قدرتهای جهانی! تحریمها به تدریج کاهش مییابد، خطوط بانکی باز میشود و شرکتهای بینالمللی دوباره در حال بررسی ورود به ایران هستند. این همان سناریویی است که بسیاری از فعالان اقتصادی سالهاست آرزویش را دارند: «گشایش و بازتعامل»
در این حالت، اقتصاد ایران از حالت «بسته و تنفس مصنوعی» به «بازار نیمهباز و در حال رشد» تغییر میکند. نرخ ارز به ثبات نسبی میرسد، تورم از سرعت سرسامآور خود می کاهد و قدرت خرید مردم کمکم ترمیم میگردد. در خیابانها، دوباره نشانههایی از برندهای خارجی به چشم میخورد: شاید لورآل در بازار آرایشی، زارا در حوزه مد و حتی مکدونالد در صنعت فستفود…
اما این تصویر روشن، تنها نیمه پر لیوان است. نیمه خالی آن یعنی «رقابت بیسابقه » و این همان نکته مهمی است که نباید از آن غافل شد. کسبوکارهایی که در سالهای گذشته در غیاب رقبای خارجی بهراحتی بازار داخلی را در اختیار داشتند، حالا باید مقابل برندهایی قرار گیرند که استانداردهای جهانی، سرمایههای کلان و تجربه دهها کشور را در جیب دارند. بنابراین سؤال اصلی برای صاحبان کسبوکار این است: در این فضای جدید، چگونه میتوانیم بقا و رشد خود را تضمین کنیم؟ پاسخ، در چند محور استراتژیک نهفته است:
۱- آمادهسازی برای شراکتهای خارجی
شرکتهای بینالمللی تنها با کسبوکارهایی همکاری میکنند که شفاف، قابل اعتماد و قابل ارزیابی باشند. این یعنی وقت آن رسیده که دفاتر حسابداری را منظم کنید، فرآیندهای کسبوکار را دیجیتالی کنید و مستندات مالی را به استانداردهای جهانی نزدیک کنید.
۲- ارتقای کیفیت محصول و خدمات
رقابت با برندهای خارجی در فضای «محصول ارزان و کیفیت متوسط» محکوم به شکست است. اگر برند ایرانی بخواهد بایستد، باید کیفیت را به حدی برساند که مشتری داخلی ترجیح دهد همچنان «ایرانی» بخرد، حتی اگر محصول خارجی روی میز باشد.
۳- سرمایهگذاری در آموزش نیروی انسانی
ورود شرکتهای خارجی یعنی ورود استانداردهای جدید خدمات، فروش و فناوری. اگر نیروی انسانی شما آموزش ندیده و بهروز نباشد، در همان ماههای اول دچار عقبماندگی خواهید شد. سرمایهگذاری در آموزش امروز، سرمایهگذاری برای بقا در فرداست.
۴- برندینگ بینالمللی
در فضای باز، تنها دفاع کافی نیست؛ باید حمله هم کرد. یعنی برندهای ایرانی میتوانند به بازارهای منطقهای وارد شوند. فرش ایرانی، جواهرات دستساز، صنایع غذایی بومی و حتی برندهای نوآور در حوزه محصولات ساختمانی، آرایشی و بهداشتی و …میتوانند سهمی از بازارهای منطقهای بگیرند.
۵- ایران بهعنوان هاب صادراتی
موقعیت جغرافیایی ایران، اگر ثبات نسبی ایجاد شود، میتواند دوباره به مزیت کلیدی تبدیل شود. کسبوکارهایی که بتوانند از ایران بهعنوان سکوی پرش به بازارهای آسیای میانه، قفقاز و خلیج فارس استفاده کنند، برنده واقعی این سناریو خواهند بود. نمونه مشابه در تاریخ نزدیک ما، کشور لهستان است. این کشور پس از پیوستن به اتحادیه اروپا، در کمتر از یک دهه از یک اقتصاد بسته و ضعیف، به مرکز تولید و صادرات اروپای شرقی تبدیل شد. برندهای محلی لهستانی نه تنها از رقابت نترسیدند، بلکه با ارتقای کیفیت و جذب سرمایه خارجی توانستند به بازیگران بینالمللی تبدیل شوند.
ایران هم اگر وارد مسیر گشایش شود، چنین ظرفیتی را دارد. بنابراین، سناریوی روزهای روشن، تنها به معنای «نفس کشیدن» نیست؛ بلکه به معنای ورود به زمین بازی جدیدی است که تنها بازیکنان آماده، سریع و حرفهای میتوانند در آن دوام بیاورند.
سناریوی خاکستری: مدیریت در بحران مزمن
حالا تصور کنید ایران وارد هیچ گشایش بزرگی نمیشود، اما از طرف دیگر هم فروپاشی کامل اتفاق نمیافتد. یک وضعیت خاکستری، چیزی شبیه به «راه رفتن روی طناب»؛ هر روز نوسان هست، اما سقوط کامل رخ نمی دهد. این همان چیزی است که میتوان نامش را «مدیریت در بحران مزمن» گذاشت.
در این سناریو، دولت با ابزارهای مختلف مثل کنترل ارزی، یارانههای پنهان و روابط منطقهای محدود، سعی میکند اوضاع را «زنده نگه دارد»؛ نه آنقدر خوب که رشد واقعی اتفاق بیفتد، نه آنقدر بد که سیستم فرو بپاشد. برای همین نرخ ارز در محدودهای پرنوسان (مثلاً بین ۱۰۰ تا ۱۶۰ هزار تومان در پاییز ۱۴۰۴) حرکت میکند، تورم مزمن ۳۰ تا ۵۰ درصدی ادامه دارد و صادرات محدود به کشورهای همسایه و چین جریان دارد.
فضای عمومی جامعه و اقتصاد در چنین شرایطی خاکستری است: مردم نه امید واقعی به آینده دارند، نه کاملاً ناامیدند. آنها مصرف میکنند، ولی حسابگرانهتر از همیشه؛ هر خرید با این سؤال همراه است: «آیا این هزینه واقعاً ارزشش را دارد؟» حالا برای صاحبان کسبوکار، سؤال مهم این است: چگونه میتوان در چنین اکوسیستم نیمهزنده دوام آورد پاسخ اینجاست که بقا در بحران مزمن یعنی بازی کردن روی زمین ناهموار؛ جایی که سرعت، انعطاف و ارتباط انسانی مهمتر از هر زمان دیگری است.
راهبردهای بقا و رشد این سناریو خاکستری
۱- تنوعبخشی به درآمد
یک منبع درآمد، کافی نیست. کسبوکاری که فقط به فروش محصول تکیه دارد، با کوچکترین شوک دچار بحران میشود. در مقابل، برندهایی که درآمد خود را از ترکیب فروش محصول، خدمات جانبی، آموزش، صادرات محدود یا خاکستری و حتی همکاریهای مشترک متنوع میکنند، بهتر دوام میآورند.
۲- تمرکز بر ارزش در برابر پول
مشتری حاضر است هزینه کند، اما حساسیت شدید به «ارزش واقعی» پیدا کرده است. دیگر دوران خریدهای احساسی یا تجملی بیبرنامه گذشته است. برندهایی موفقاند که بتوانند به مشتری نشان دهند: «پولی که خرج میکنی، برایت صرفه و ارزش میآورد.» این به معمای شفافیت در کیفیت، قیمتگذاری منطقی، و خدمات پس از فروش معتبر است!
۳- دیجیتالسازی کسبوکار
در فضای پرهزینه و پرریسک، دیجیتالسازی دیگر یک انتخاب لوکس و یا غیرضروری نیست؛ بلکه ضرورتی برای بقا است. فروش آنلاین، بازاریابی از طریق شبکههای اجتماعی، و اتوماسیون فرایندها باعث میشود هزینهها کاهش یابد و دسترسی به مشتری در سطحی گستردهتر تسهیل شود.
۴- رابطهسازی قوی با مشتری
در اقتصادی که اعتماد کمیاب است، «رابطه انسانی واقعی» مهمترین دارایی شماست.
مردم در بحران به دنبال برندهایی هستند که حس امنیت و صداقت بدهند. گاهی همین ارتباط انسانی، حتی بیشتر از تخفیف یا سایر موارد مادی، باعث وفاداری مشتری میشود.
۵- سرمایهگذاری در برندینگ داخلی
حتی در بحران، برندهای قوی همچنان انتخاب میشوند. دلیلش ساده است: مردم در شرایط سخت، بیشتر به سراغ برندهایی میروند که برایشان حس «اعتماد» و «هویت» ایجاد کنند. برندینگ در بحران، تجمل نیست؛ سپر دفاعی است. اگر سناریوی اول (روزهای روشن) مثل یک بزرگراه صاف و باز است، سناریوی دوم ( روزهای خاکستری ) بیشتر شبیه رانندگی در جادهای پرپیچوخم و پر از دستانداز است. نه میتوانید با سرعت زیاد حرکت کنید و نه میتوانید بایستید. تنها کسانی که «فرمان محکم در دست دارند و همزمان انعطافپذیرند» به مقصد میرسند.
برای کسبوکارهای فعال در ایران، این سناریو محتملترین آینده در کوتاهمدت است. یعنی باید یاد بگیریم «چگونه در بحران مزمن رشد کنیم»؛ نه منتظر معجزه بمانیم، نه از فشارها فلج شویم!
سناریوی تیره: محاصره، انزوا و درگیری نظامی
تصور کنید کشتیای در میانهی دریا، ناگهان با طوفانی سهمگین روبهرو میشود: افتاده در میانه ی امواج خروشان با آسمانی تیره، درحالیکه هیچ بندر امنی در اطراف دیده نمی شود! ناخدای کشتی میداند که نه میتواند به عقب برگردد و نه بندری برای پناهگرفتن در دسترس است. تنها گزینه، عبور از دل طوفان است.
این تصویر، استعارهای است از آیندهای که میتوان آن را «محاصره، انزوا و حتی درگیری نظامی» نامید؛ یکی از محتملترین و البته ترسناکترین سناریوها برای ایران پیش رو!
در چنین شرایطی، فشارهای ژئوپلیتیک به اوج خود میرسند:
– مکانیسم ماشه فعال میشود و تحریمها به شدیدترین شکل بازمیگردند. این تحریمها فقط روی بخش انرژی یا بانکها نیستند؛ بلکه عملاً به همهی بخشهای اقتصادی سرایت میکنند.
– حتی بازارهای آسیایی که تاکنون روزنهای برای ایران بودند، به دلیل فشارهای بینالمللی یا ترس از ریسکهای ثانویه، همکاریهای خود را به حداقل میرسانند.
– اقتصاد داخلی در تنگنایی بیسابقه گرفتار میشود؛ نه فقط به خاطر کمبود منابع، بلکه به دلیل نااطمینانی شدید.
– و در سناریوی بدتر، درگیریهای نظامی محدود یا منطقهای آغاز میشود: حملات موشکی و پهپادی به زیرساختها، تنشهای مرزی یا حتی عملیات محدود که فضای روانی جامعه و کسبوکارها را بهشدت متشنج میکند.
ویژگیهای کلیدی سناریو روزهای تیره
۱- نرخ ارز ناپایدار و صعودی
در این سناریو، نرخ ارز به یک «هیولای بیمهار» تبدیل میشود. هر روز یک قیمت جدید روی تابلوها دیده میشود. دلار میتواند در عرض یک هفته جهشی ۲۰ تا ۳۰ درصدی داشته باشد. این یعنی:
– هیچ برنامهریزی مالی امکانپذیر نیست.
– قراردادهای بلندمدت عملاً بیمعنا میشوند.
– مردم و کسبوکارها هر روز بیشتر به سمت خرید داراییهای امن مثل طلا، دلار یا ملک میروند.
در چنین وضعیتی، حتی حساب و کتابهای ساده روزانه، مثل قیمتگذاری یک محصول یا محاسبه هزینه مواد اولیه، به یک معادله پیچیده و پرریسک تبدیل میشود.
۲-تورم افسارگسیخته (۵۰٪ تا ۱۰۰٪ سالانه)
این تورم فقط در سطح کالاهای لوکس یا غیرضروری نیست؛ بلکه به «سفرهی مردم» ضربه مستقیم میزند. قیمت خوراکیها، دارو و خدمات پایه بهقدری افزایش مییابد که بخش بزرگی از طبقه متوسط به زیر خط فقر سقوط میکند. برای کسبوکارها، این تورم دو پیامد دارد:
1 هزینههای تولید و توزیع دائماً بالا میرود.
2 قدرت خرید مردم دائما کاهش مییابد.
حتمی ترین نتیجه این دو پیامد عبارت است از؛ کاهش تقاضا، افزایش نارضایتی و کوچکتر شدن بازار!
۳- بحران واردات مواد اولیه و کالاهای اساسی
وقتی کانالهای مالی بسته میشوند، ورود هر کالایی به ایران دشوار و پرهزینه خواهد شد. از مواد اولیه صنایع غذایی گرفته تا دارو و تجهیزات پزشکی، همه با تأخیر، کمبود و قیمتهای سرسامآور وارد میشوند. به زبان ساده، تولیدکنندگان نمیتوانند مواد لازم برای کار خود را به موقع تهیه کنند. خطوط تولید یا متوقف میشوند یا با ظرفیت پایین ادامه حیات میدهند.
نتیجه آن است که حتی محصولاتی که «ساخت داخل» هستند، دیگر بهراحتی در بازار پیدا نمیشوند.
۴- خروج سرمایه و مهاجرت نخبگان
در این سناریو، آن دسته از افراد و شرکتهایی که توانایی دارند، برای نجات خود «خروج» را انتخاب میکنند:
– سرمایهداران بزرگ داراییهای خود را به کشورهای امنتر منتقل میکنند.
– نخبگان علمی و تکنولوژیک کشور را ترک میکنند، چراکه چشمانداز روشنی برای آینده نمیبینند.
این موضوع یک چرخه معیوب ایجاد میکند: هرچه خروج بیشتر میشود، اقتصاد ضعیفتر میشود، و هرچه اقتصاد ضعیفتر میشود، خروج شدت بیشتری میگیرد.
۵- رکود شدید در بخشهای مصرفی
وقتی درآمد خانوارها کوچکتر میشود، اولین قربانیان، صنایع مرتبط با کالاهای غیرضروری هستند: پوشاک، مبلمان، لوازم آرایشی و خدمات زیبایی. این صنایع که بخش بزرگی از اشتغال شهری را به خود اختصاص دادهاند، با رکود و ورشکستگیهای گسترده روبهرو خواهند شد.
مردم در چنین شرایطی «اولویتبندی بقا» میکنند: غذا، دارو، و هزینههای ضروری باقی میماند و سایر هزینه ها حذف میشود.
۶- ریسکهای امنیتی ناشی از درگیری نظامی
اگر درگیری نظامی حتی به شکل محدود رخ دهد، اثرات آن دوچندان خواهد بود:
1 بیثباتی روانی جامعه:
هجوم به خریدهای هیجانی، صفهای طولانی برای کالاهای اساسی، احتکار خانگی و آشفتگی عمومی.
2 آسیب به زیرساختها:
حملونقل، انرژی یا حتی اینترنت ممکن است مختل شود. این یعنی حتی زنجیرههای تأمین داخلی نیز دچار وقفه خواهند شد.
3 شرکتهای وابسته به واردات عملاً زمینگیر میشوند.
اگر کسبوکاری بخش بزرگی از مواد اولیه یا محصول خود را از خارج تأمین میکرد، باید یا مدل خود را تغییر دهد یا سقوط کند.
4 تقاضای داخلی برای کالاهای غیرضروری به حداقل میرسد.
کسبوکارهایی مثل فروشگاههای لوکس یا برندهای فشن عملاً مشتریان خود را از دست میدهند.
5 ریسک توقف فعالیت موقت وجود دارد.
درگیریهای نظامی میتواند موجب تعطیلیهای ناگهانی در برخی شهرها شود.
6 کسبوکارهای کوچک و محلی هنوز شانس بقا دارند، اما با فشار سنگین.
آنها باید دائم خود را تطبیق دهند و به نیازهای واقعی مردم پاسخ دهند.
راهبردهای بقا در این سناریو
۱- محلیسازی شدید
هر کالایی که قبلاً از خارج وارد میشد، باید جایگزین داخلی داشته باشد حتی اگر مجبور به تنزل کیفیت شوید! تجربهی ونزوئلا نشان داد که کسبوکارهای کوچک مواد غذایی توانستند دوام بیاورند چون به جای واردات، روی تولید محلی، حتی در سطح کارگاههای کوچک خانگ، تمرکز کردند.
۲- کوچک و سبک شدن
در شرایط طوفان، کشتیهای سنگین بیشتر غرق میشوند. کسبوکارها باید شبیه قایق نجات باشند: « سبک، سریع و قابل تغییر مسیر » این یعنی:
1 اجتناب از اجارههای سنگین.
2 حذف هزینههای اضافی.
3 کوچککردن تیمها به هستهی اصلی.
۳- مدیریت نقدینگی روزانه
دیگر صحبت از استراتژیهای مالی بلندمدت نیست. بقای واقعی یعنی توانایی «چرخاندن پول روزانه». فروش نقدی، گردش سریع و پرهیز از بدهیهای بلندمدت به اصل اول مدیریت برای کسب و کارها تبدیل می شود.
۴- همکاریهای شبکهای
در بحران شدید، انزوا مساوی است با نابودی. کسبوکارهای کوچک باید دست در دست هم بدهند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند: ازجمله
1 خرید مشترک مواد اولیه.
2 بازاریابی گروهی.
3 تبادل خدمات و منابع.
این اتحادها مثل ایجاد «جزیرههای کوچک بقا» در یک دریای متلاطم است.
۵- تمرکز بر نیازهای پایه
وقتی سفرهها کوچکتر میشوند، تنها کسانی زنده میمانند که به نیازهای اساسی مردم پاسخ دهند. نیازهای اساسی در سناریوی تیره شامل « غذا، دارو، خدمات سلامت و تعمیرات روزمره » می باشد. هرچیزی خارج از این دایره، عملاً بازار خود را از دست خواهد داد.
۶- طرحهای اضطراری برای سناریوی جنگی کسبوکارها باید «برنامه بقا» داشته باشند.
برخی از مهمترین ارکان برنامه بقا شامل موارد زیر می باشد:
– ذخیرهی اضطراری مواد اولیه و کالاهای حیاتی.
– نقشه جایگزین برای زنجیرههای تأمین.
– امکان جابهجایی موقت فعالیتها به مناطق امنتر.
این سناریو مثل راهرفتن در تونلی تاریک و لرزان است؛ جایی که هر لحظه احتمال ریزش وجود دارد. اما حتی در این تاریکی، هنوز روزنه امیدی هرچند کوچک باقی میمانند: « کسبوکارهایی که یاد گرفتهاند سبک شوند، محلی شوند و در کنار هم بایستند»
به نظر من درس اصلی این سناریو که شما باید قبل از رخداد، آن را تمرین کنید و بیاموزید این است: در محاصره و حتی جنگ، بقا یعنی «انعطاف، کوچکسازی، و آماده بودن برای بدترینها».
آینده، میدان بازی رهبران چابک
ما سه تصویر متفاوت از آینده ایران ترسیم کردیم:
1 روزهای روشنِ بازتعامل و گشایش: شبیه باز شدن پنجرهای بزرگ رو به فرصتهای جهانی.
2 مدیریت در بحران مزمن: زیستن در اتاقی نیمهتاریک، که نور میآید ولی هیچگاه کامل نیست.
3 محاصره، انزوا و درگیری: حرکت در تونلی تاریک و لرزان که هر لحظه خطر ریزش دارد. شاید بپرسید کدام یک از اینها اتفاق خواهد افتاد؟ حقیقت این است که هیچکس نمیتواند با قطعیت بگوید. اما یک نکته روشن است: آینده به دست آنهایی خواهد بود که آمادهی همهی سناریوها هستند.
اگر صاحب کسبوکار یا رهبر یک سازمان هستید، این سناریوها فقط تحلیلهای ژئوپلیتیک نیستند؛ بلکه نقشهی گنج بقای شما هستند.
– در سناریوی روزهای روشن، برنده کسی است که برای رقابت جهانی آماده شده باشد.
– در سناریوی روزهای خاکستری، پیروز آن است که انعطاف و چابکی در مدیریت بحرانهای مزمن را یاد گرفته باشد.
– و در سناریوی روزهای تیره، بازمانده کسی است که سبک، محلی و هوشمندانه شبکهای شده باشد.
به زبان ساده: آینده متعلق به کسانی است که چند مسیر جایگزین برای حرکت دارند، نه آنهایی که همهی تخممرغهایشان را در یک سبد گذاشتهاند.
سه توصیه کلیدی برای عبور از آینده مبهم ایران
۱- چابکی را نهادینه کنید.
ساختارهای سنگین، بوروکراسیهای طولانی و هزینههای ثابت بزرگ، در هر سه سناریو آسیبپذیر هستند. کسبوکار شما باید مثل یک قایق سریع باشد، نه یک کشتی سنگین.
۲- به ارزش انسانی و رابطهای تکیه کنید.
در روزهای بحران، اعتماد و رابطه با مشتری، سرمایهای است که حتی از سرمایه مالی هم مهمتر میشود. مشتری ممکن است پول کمتری خرج کند، اما برای برندی که به او حس امنیت، احترام و ارزش میدهد، همیشه جا باز میکند.
۳- سناریوهای جایگزین داشته باشید.
از همین امروز یک «دفترچه بحران» تهیه کنید:
اگر فردا گشایش شد، چه میکنید؟
اگر بحران مزمن ادامه یافت، چه راهی دارید؟
اگر جنگ یا محاصره شروع شد، چگونه بقای خود را تضمین میکنید؟
جمع بندی
آینده ایران پر از ابهام است؛ مثل جاده ای مه آلود! اما همانطور که دریانوردان قدیم در دل طوفان به ستارهها نگاه میکردند تا مسیرشان را بیابند، مدیران امروز هم باید با ستارهی استراتژی، چابکی و آمادگی چندسناریویی حرکت کنند. ممکن است طوفان طولانی باشد، ممکن است مه غلیظتر شود، اما یک چیز روشن است: رهبران واقعی آنهایی هستند که در سختترین روزها، نه فقط زنده میمانند، بلکه معنای تازهای برای «امید» و «پیشرفت» خلق میکنند.
#صنایع_روشنایی_ایکس_لومینوکس برای تمام کسب و کارهای ایرانی آرزوی موفقیت و سرافرازی دارد.
نویسنده : دکتر محمدرضا انصاری